تنهایی و دل تنگی هایتان‌ را پیش‌فروش نکنید فصل‌اش که برسد به قیمت می‌خرند..........خواننده های خاموش را دوست ندارم . . . کلبه ی احساس بهانه

کلبه ی احساس بهانه

دلتنـــــــــــــــــگی عین آتش زیر خاکــــــستر است

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1398برچسب:,ساعت 17:51 توسط بهانه صادقی| |

نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:9 توسط بهانه صادقی| |

من زن ام

همان حوایی که تورا از بهشت برین ُآواره ی این کویر اضطراب کرد...

من همان کینه ی کهنه ی هزاران ساله ام...

من بعد از تو آمدم ...

نمی خواهم دوم باشم ولی ...اول هم نمی خواهم باشم...

سایه ی تو هم نیستم ...

من می خواهم زن باشم شانه به شانه ی تو...

شیطان تو را نتوانست فریب دهد اما مرا... چرا

راستی هنوز هم نگفته ای چطور با آن همه ادعا گول مرا خوردی...

گرچه هنوز هم خام فریب

های زنانه ام می شوی و به روی خود هم نمی آوری ..

شاید هم اصلا نمی فهمی...

من زن ام یاد گرفته ام سکوت کنم خیلی وقت ها ...

گاهی فریاد هایم نیز در سکوت می

شکنند ...

وقتی یک جور ی به شال قرمزم زل می زنی ...

می دانی قرمز رنگ قشنگیست؟؟

وقتی به خودت اجازه دادی و پاکی ام را فدای ..هوس هایت کردی...

باز هم سکوت می کنم

.نمی دانم چه مرگم می شود که فریاد نمی زنم ... اشک هم نمی ریزم...

تو خیلی وقتها خیلی چیزها را نمی بینی...

شرم چشمانم و سرخی گونه هایم را وقتی کلمات

پاستوریزه نشده ات را روانه ی من می کنی می بینی؟

تو از چشمانم فقط مقدار زیبایی اش را می بینی ...

غمش را ...حرفش را نادیده می

گیری...ولی من خیلی وقتها می خوانم چشمانت را و باز هم سکوت...

تو همیشه پاک تر از من بودی ..و من می شوم بلای آخر الزمان...

من عصیان می کنم فقط ...و

فقط یاد گرفتی مرا سرزنش کنی که چرا فاطمه (س) نیستم ؟؟؟

به من بگو تو چقدر علی (ع)

شدی؟؟!!

من در عصیان فروغ غرق می شوم

و تو بی شرمانه می گذری و می گویی چند؟؟؟

من دلم را باتو لای همان گل های سرخی که نمی دانم برای چند نفر بردی

 

جا می گذارم ...

من دلم را توی چشمانت جا می گذارم وتو راحت می روی ...

 

روحم زن می شود و تو مرا جا می

گذاری..

من با درد می آفرینم ...عجیب زندگی ام با درد عجین شده ...

خاک من از درد بود و دل ...خاک تو

شاید خیلی وقت ها دل هم نداشت...

دل نداری که گاهی صورتم یکهو کبود می شود...و من

هی می گویم پایم به پله گیر کرد....افتادم!!!

من می آفرینم ...

من با درد می آفرینم و با یک لبخند کودکم عاشق می شوم ...

من زن می شوم...

من مادر می شوم ...

من زیبا می شوم ...

من احساس می کنم ...

شعر می گویم ...

من عجیبم ...اشک می ریزم...

من فال های حافظ را اگر اسم تو نباشد باور نمی کنم...

من اگر عاشق شوم ، نمی توانم ...

تو اگر عاشق نشوی هم می توانی...

من اگر بی وفا شوم خائنم و تو ...مردی فقط ...

مرد ...

این کلمه ی سه حرفی عجیب برایم سخت می شود گاهی اوقات...

اگر نخواهمت ...

باز هم سایه ات را برای مصلحت می خواهم ..

مصلحتی که مردان قانون نویس

تعیین می کرده اند...

من، دختر حوا...

یاد گرفته ام عریانی دلم را لااقل، بگذارم برای کسی که

با دستانش می بخشد

،و با چشمانش می گوید...

من دختر همان حوایم..

هنوز هم سیب می چینم...و تو هنوز آدم نشدی...

من بعد از تو آمدم ...

نمی خواهم دوم باشم ولی ...اول هم نمی خواهم باشم...

سایه ی تو هم نیستم ...

من می خواهم زن باشم شانه به شانه ی تو...


نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت 13:7 توسط بهانه صادقی| |

امروز

از اون روزهاییست

که خیلی دلتنگم

کاش زود به اخر برسه

کاش سانسور شه

باز گفتی قلبم

و قلب من بدرد افتاد

کاش میشد قلبمو با قلب تو عوض میکردم

اونوقت تو یه قلب کوچک ولی سالم داشتی

ولی من یه قلب دریایی

خدایا

این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند

فکری کن

اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .

تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .

دلتنگی

تنها نصیب من بود

از تمام زیبایی هایت . . .

نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم

تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی . . . !

 

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت 9:49 توسط بهانه صادقی| |

بار آخر ، من ورق را با دلم بُر ميزنم!


بار ديگر حکم کن!


اما نه بی دل!


بـــــا دلــــت،دل حـــکـــم کـــن!


حکم دل:


هـر کـه دل داردبـيـانـدازد وسـط!


تاکه مادلهايمان رارو کنيم!


دل کـــه روی دل بـــيـــفـــتـــاد!


عشق حاکم ميشود!


پس به حکم عشق بازي ميکنيم!


اين دل من!


رو بـــُکـــن حـــالا دلـــت را...!


دل نداري؟!


بـــُر بـــزن انـــديــشـــه ات را...


حکم لازم:


دل گـــــــرفـــــــتـــــــن!دل سپردن!


هـــــــــــــر دو لازم.


عشق لازم!


نوشته شده در دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:47 توسط بهانه صادقی| |

من اگر نباشم

هیچ اتفاقی نمی افتد ؛

خیابانی بسته نمی شود ؛

...
تقویمی در هم نمی ریزد !

تنها موهای مادرم کمی سپیدتر
...

و شاید..

فقط گورکنی را کمی خسته کنم!
 
 
 

 

نوشته شده در دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,ساعت 10:52 توسط بهانه صادقی| |

 

ﺩﻧﺪﺍﻧﻢ ﺷﮑﺴﺖ

ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭﺩﻡ ﮔﺮﻓﺖ

ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻧﺪﺍﻧﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻢ ﺷﺪﻥ ﺳﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ

 


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:54 توسط بهانه صادقی| |

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گاهی باید بی رحم بود! نه با دوست... نه با دشمن!
بلکه با خودت!
و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی توی صورت خودت !

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

از آدم ها دلگيرم

که گرم ميبوسند و دعوت ميکنند

سرد دست ميدهند و به چمدانت نگاه ميکنن.

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

این روزها
اینگونه ام
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

اگر روزی رسیدی که من نبودم

تمام وصیتم به تو این است

" خوب بمان "

از آن خوب هایی که من عاشقش بودم ....
!!

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

همیــشه تو دلــت میگفــتی:
این مــگه باچــند نــفر دوســته که همیــــشه آنلایــنه؟

یه جمــله همــیشه یادت باشــه:
همیــشه آنلایــن تــرین ها تنــــهاترینــــند

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا همنشینت خار و خس بود
دلم را بازگردان
همین جان سوختن بس بود بس بود..

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

 

اون لحظه كه گفتي يكي بهتر از تو پيدا كردم
ياد اون روزايي افتادم كه به صد تا بهتر از تو گفتم:
من بهترين رو دارم.....

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

افسانه ها را رهاكن!
دوري و دوستي كدام است؟؟
فاصله هايند كه عشق را ميبلعند ...
من اگر نباشم ...! ديگری جايم را پرميكند.... به همين سادگي!

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

 به

نـدرت پیـدا می شن آدمــایی که ... بهشون مـحبت بکنـی و بعـدش پشیـمـون نشـی ..

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید !
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند ! !
نـــــــه میتوانی خبری دهی
و نــــــــه خبری بگیری !

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

تنهــــا باشي
روز تعطيل باشــــــد
غروبــــ باشد
باران هــــــم ببارد
احســـــــاس ميكني
بلاتكليــــــف ترين آدم دنيـا هستي

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

چه قانون ناعادلانه ای

برای شروع یک رابطه هر دو طرف باید بخواهند
ولی برای تمام شدنش همین که یک نفر بخواهد کافیست .../

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

مادر "
مرا ببخش
درد بدنم بهانه بود !
.
.
.......
کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام
..
...
اشک هایت را در آورد

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده

 

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:28 توسط بهانه صادقی| |

اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد و تمام محتوای سفره سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد

اگر خواب حقیقت داشت همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم

اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند

اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم,

اگر عشق نبود اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:38 توسط بهانه صادقی| |

Design By : Mihantheme